کجایی..... ؟!
این صبح ، این نسیم ، این سفره مهیا شده سبز،
این من و این تو
همه شاهدند
که چگونه دست و دل به هم گره خوردند …
یکی شدند و...
تو از آن سو آمدی و او از سوی ما آمد،آمدی و آمدیم .
اول فقط یک دل بود . یک هوای نشستن و گفتن .
یک بوی دلتنگ و سرشار از خواستن . یک هنوز باهم ساده .
رفتیم و نشستیم ،خواندیم و گریستیم .
بعد یکصدا شدیم . هم آواز و هم بغض و هم گریه ؛ همنفس برای
باز تا همیشه باهم بودن.
برای یک قدم زدن رفیقانه ،برای یک سلام نگفته ،برای
یک خلوت دلْ خاص ، برای یک دل سیر گریه کردن…
برای همسفر همیشة عشق …باران!
باری ای عشق ،اکنون و اینجا ،هوای همیشه ات را نمی خواهم
نشانی خانه ات کجاست؟!
یگانه.
این من و این تو
همه شاهدند
که چگونه دست و دل به هم گره خوردند …
یکی شدند و...
تو از آن سو آمدی و او از سوی ما آمد،آمدی و آمدیم .
اول فقط یک دل بود . یک هوای نشستن و گفتن .
یک بوی دلتنگ و سرشار از خواستن . یک هنوز باهم ساده .
رفتیم و نشستیم ،خواندیم و گریستیم .
بعد یکصدا شدیم . هم آواز و هم بغض و هم گریه ؛ همنفس برای
باز تا همیشه باهم بودن.
برای یک قدم زدن رفیقانه ،برای یک سلام نگفته ،برای
یک خلوت دلْ خاص ، برای یک دل سیر گریه کردن…
برای همسفر همیشة عشق …باران!
باری ای عشق ،اکنون و اینجا ،هوای همیشه ات را نمی خواهم
نشانی خانه ات کجاست؟!