سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ashke talkh

صفحه خانگی پارسی یار درباره

آرزو

    نظر

روزهایی هست که دلت پرنده می خواهد

که بیاید و نرم برشانه ات بنشیند و آرام بخوابد

تو روز را بخواه ...

پرنده حتما می آید

و نرم برشانه ات می نشیند و آرام می خوابد

تو فقط روز را بخواه


یه حس خوب.....

    نظر

می خوام دیگه رها بشم

ساده و بی ریا بشم

 زمینمو شخم بزنم

نه بد بشم.....

نه خوب بشم....

دیگه دل با کسی نیست

دیگه فریاد رسی نیست

 

فریدون


یاد باد آن روزگاران ...

    نظر

اولین روز دبستان بازگرد ... 

باز گرد ای خاطرات کودکی

 بر سوار اسب های چوبکی

خاطرات کودکی زیباترند

یادگاران کهن مانا ترند

درس های سال اول ساده بود

آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه و خروس

روبه مکار و دزد و چاپلوس

روز مهمانی کوکب خانم است

سفره پر از بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی باهوش بود

فیل نادانی برایش موش بود

با وجود سوز و سرمای شدید

ریز علی پیراهن از تن می درید

تا درون نیمکت جا می شدیم

ما پر از تصمیم کبری می شدیم

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم

یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت

دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود

برگ دفتر ها به رنگ کاه بود

مانده در گوشم صدایی چون تگرگ

خش خش جاروی با پا روی برگ

همکلاسیهای من یادم کنید

باز هم در کوچه فریادم کنید

همکلاسی های درد و رنج و کار

بچه های جامه های وصله دار

بچه های دکه سیگار سرد

کودکان کوچک اما مرد مرد

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود

جمع بودن بود و تفریقی نبود

کاش می شد باز کوچک می شدیم

لا اقل یک روز کودک می شدیم

یاد آن آموزگار ساده پوش

یاد آن گچ ها که بودش روی دوش

ای معلم نام و هم یادت به خیر

یاد درس آب و بابایت به خیر

ای دبستانی ترین احساس من

بازگرد این مشق ها را خط بزن


وقتی دلم گرفته ...

    نظر

گاهی که دلم

به اندازه تمام غروبها می گیرد

چشمهایم را فراموش می کنم

اما دریغ که گریه ی دستانم نیز مرا به تو نمی رساند

من از تراکم سیاه ابرها می ترسم

و هیچ کس .....

مهربانتر از گنجشک های کوچک کوچه های کودکی ام نیست

و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد....

و هیچ کس

کابوسهای شبانه ام را نمی داند.......