سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ashke talkh

صفحه خانگی پارسی یار درباره

من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ..


سرما زده و سوز ه و پاییز فراری
در حسرت روزهای بهاری بق کرده قناری
اجاق خونه می سوزه و سرده ببین سرما چه کرده !
ای وای از اون روزی که گردونه به کام ما نگرده
یخ بسته گل گلدون ها انگار
طوفان طبیعت رو ببین کرده چه بیداد
برگی دیگه نیست روی درختها سرماست فقط میون حرفا
هر چی که بوده توی طبیعت قایم کرده یکی میون برفا
در حسرت روزهای بهاری بق کرده قناری


من تمام هستیم را در نبرد با سرنوشت
در تهاجم با زمان آتش زدم کشتم
من بهار عشق را دیدم ولی باور نکردم
یک کلام در جزوهایم هیچ ننوشتم
من زمقصد ها پی مقصودهای پوچ افتادم
.
تا تمام خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم
من به عشق منتظر بودن همه صبر و قرارم رفت
. بهارم رفت . عشقم مرد . یارم رفت


دروغه ............

دروغه ..... ,     نظر

دلم گرفت از آدمایی که میگن دوست دارم


اما....
معنی شو نمی دونن


از آد مایی که می خوان مال اونا باشی

 
اما....
خودشون مال تو نیستند


از اونایی که زیر بارون برات میمیرن


و وقتی آفتاب میشه همه چیز یادشون میره

 


قبرستان عشق ....

شهرعشق قدم میزدم گذرم افتادبه قبرستان عاشقان خیلی تعجب کردم تاچشم کار می کرد

 

قبر بود پیش خودم گفتم یعنی این قدرقلب شکسته

 

وجودداره؟یکدفعه متوجه قلبی شدم که تازه خاک شده

 

بودجلورفتم برگهای روی قبرراکنارزدم که براش دعاکنم وای

 

چی میدیدم باورم نمیشه اون قلبه همون کسیه که چندساله

 

پیش دله منو شکسته بود

 

ازهردست بدی ازهمون دست میگیری  ..........................


می دانم .......

می دانم که
همه ی حر فهایم تکراریست

مثل کوبیدن بر دری بسته

بی امید باز شدن


اما چه کنم؟

دوباره رنگ نگاهم پریده است

دو باره صدایم نفس نفس می زند


کسی از کوچه دلم نمی گذرد

کسی جوانیم را با خود می برد

چیزی در قلبم فرو می ریزد

چیزی در من تمام می شود


مثل کودکی هایم که مرده اند

و من دوباره

تنها مسافر این جاده بی عبور خواهم شد

بی حضور خورشید

بی نور ماه

و در تمام راه

باد در گوشم

آواز خواهد خواند

و من با خود

گل های یادگاری

خواهم برد

و آرزو می کنم

که رد پایم

به این زودی پاک نشود

و سر انجام

خواهم رسید

به آن دو راهی همیشگی

زندگی کردن

یا زندگی را تحمل کردن؟؟؟


بی تو ......

امروز صبح از تمام خوابهای بی تو پریده ام

که سپید بپوشم


که تمام خانه را برایت آب و جا رو کنم


ببین چقدر جای خالی روی میز چیده ام


گمان میکنی اگر تمام درها را باز بگذارم


و برای بند ها رختهای تر بیاورم


پیراهنت را باد خواهد اورد؟


هر کجا که هستی


خنده هایت را راهی کن


و بوسه ای بفرست به ماه


هنوز همان جاده نشینم


ماه را سر به راه کرده ام!!!!!!!!!!!!!!!!!!