سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ashke talkh

صفحه خانگی پارسی یار درباره

آندو

    نظر

کاشکی میشد ماهم زندگی رو آندو کنیم

اونم به زمان کودکی

به همون زمانی که اولین اذانو به گوشم خوندن

اما فاصله به دنیا اومدن و از دنیا رفتن خیلی کوتاهه

کاش همون کودک بودم توی همون زمان می موندم

با همون خنده های شیرین کودکی

و بهانه های کوچک کودکی .......

 


تولدمممممممممممممممممممم

    نظر

فردا تولدمممممممممممممم دست دست هانننننننننن بیا وای فردا با بچه ها توی شرکت برنامه ها داریممممممممممممم

تولد

تولد تولدم مبارک

هم اکنون نیازمند هدیه های گرم شما هستم............................


روز مادر مبارک

    نظر

کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید:
« می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید؛ اما من
به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم
برای زندگی به آنجا بروم؟»
خداوند پاسخ داد :« از میان بسیاری از فرشتگان، من
یکی را برای تو در نظر گرفته ام. او در کنار توست و
از تو نگهداری خواهد کرد.»
اما کودک هنوز مطمین نبود که می خوهد برود یا نه.
- اینجا در بهشت، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز
خواندن ندارم و این ها برای شادی من کافی است.

خداوند لبخند زد :« فرشته تو برایت آواز خواهد
خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق
او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.»

کودک ادامه داد:« من چه طور می توانم بفهمم مردم
چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟»

خداوند او را نوازش کرد و گفت:« فرشته تو، زیباترین
و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی، در
گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو
یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.»
کودک با ناراحتی گفت:« وقتی می خواهم با شما
صحبت کنم، چه کنم؟»

خداون برای این سؤال هم پاسخی داشت :
« فرشته ات دستهایت را کنار هم می گذارد و به تو
یاد می دهد که چگونه دعا کنی.»

کودک سرش را برگرداند و پرسید:« شنیده ام که در
زمین انسان های بدی هم زندگی می کنند. چه کسی
از من محافظت خواهد کرد؟»

فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به
قیمت جانش تمام شود.

کودک با نگرانی ادامه داد :« اما من همیشه به این
دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم
بود.»

خداوند لبخند زد و گفت:« فرشته ات همیشه درباره
من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت
نزد مرا خواهد آموخت؛ گرچه من همواره کنار
تو خواهم بود.»

در آن هنگام بهشت آرام بود، اما صداهایی از
زمین شنیده می شد. کودک می دانست که باید به
زودی سفرش را آغاز کند. او به آرامی یک سؤال
از دیگر از خداوند پرسید :« خدایا اگر باید همین
حالا بروم، لطفاً نام فرشته ام را به من بگویید.»

خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد :
« نام فرشته ات اهمیتی ندارد و به راحتی
می توانی او را مادر صدا کنی


مادر

    نظر

روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری!

روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ،دلواپسی!

روز مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری !

روز مادر یعنی مرور ? ماه خاطرات در او زنده بودن وبا او تپیدن

روز مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد
روز مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود
روز مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن